نيلوفرنيلوفر، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

گلهاي شاد خونه

عروسی

چند روز پیشا با خاله رفتیم عروسی یه همکاراش. لباس خوشگلمو پوشیدمو باهاش کلی پز دادم   یخورده نشستیم تا عروس خانم اومد     سرشون گل ریختن و بعد از خوشامد گویی نشستن و همه دورشون جمع شدن و شروع کردن دست زدن وشادی .منم رفتم جلو و شروع کردم  دست زدن .رقص نورشون خیلی قشنگ بود .وقتی داشتم نگا میکردم یهو فشفشه زیر پای من زدن منم حواسم نبود یهو ترسیدمو رفتم کنار   یکی دو ساعتی موندیم از خودمون  پذیرایی  هم کردیم وبعد اومدیم خونه .خلاصه خیلی بهم خوش  گذشتتتتتتتتتت      ...
30 خرداد 1393

سفری به باغ توت های سیاه و خوشمزه

هفته ی گذشته رفتیم باغ یه همکارای خاله با بابا مامان وخاله ها یه عالمهههههههههههههههه توت سیاه با گوجه سبزای خوشمزه  همه مشغول   چیدن توت شدیم البته صاحب باغ خودشون به ما اجازه داده بودن. با تشکرات فراوان ازجناب صاحب باغ  نیلوفر جوجوام همش دنبال خاله لیلا اینور اونور میرفت و  میگفت منم میخوام توت بچینم خاله هم شاخه ها رو پایین میاورد تا دست نیلوفر بهشون برسه واونا رو    بچینه   بنده هم یعنی نازنین خانم گل گلا   مشغول چیدن بودم البته چون بعد از باغ می  خواستیم بریم قم خونه خاله فاطی براهمین داشتم برای اونا توت میچیدم براشون ببریم خواهش میکنم از تشکرات خاله فاطی...
20 خرداد 1393

پایان یک سال درس و مدرسه

چهارشنبه اخرین روز سال تحصیلی و درس ومدرسه ی من  یعنی نازنین خانم گل گلا بود(چقدر خودمو تحویل گرفتم) واخرین امتحان یعنی ریاضی .آخیش رفتیم تعطیلی هورااااااااااااااااااااا                              وقتی امتحان تموم شد وآخر کلاس شد خانم معلم شروع کرد صحبت کردن و تشکر و درد دل و  خداحافظی  بعدشم  گریه   وبوس وبغل  خانم گفت بچه های عزیزم من خیلی شما رو دوست  دارم  خیلی دلم براتون  تنگ میشه   دوس دارم تابستون بازم با هم رابطه داشته باشیم زنگ بزنیم به همدیگه&...
2 خرداد 1393
1